برای تغییر دادن زندگیتان فرصت دارید...

توی این هواپیما یک بمب هست. مدرکی ندارم اما می دانم که هست. ترس نفسم را بند آورده. ضربان قلبم شنیده می شود مطمئنم. مثل تایمر تخم مرغ پز  توی گوشم تیک تاک می کند. آرام از جایم بلند می شوم مبادا بقیه را نگران کنم. توی دستشویی به صورتم آب می زنم. بمب توی بارهاست. داریم می رسیم به شهر کلینیک. هواپیما می نشیند زمین.بمب با اینکه آماده ی انفجار

است منفجر نمی شود.

توی بیمارستان باید با یک بیمار قلبی هم اتاق شوم. می پرسد :چی شده اومدین اینجا؟ می گویم :تومور مغزی خوشش آمده. سر حال می پرسد :اوضاع قلبتون چطوره؟ زنش گنده و بی خیال روزی دو بار می آید دیدنش. با هم پچپچ می کنند.زن با کمرویی می پرسد:

قطع امید کردن ازتون؟ آنگار دارد وضع آب و هوای تهران را می پرسد. می گویم : تا جایی که خبر دارم نه. شوهرش سقلمه ای به او می زند و زیر لب می گوید: تومور مغزی. نگاه محبت آمیزی با هم رد و بدل می کنند. می دانم چی تو سرشان است.واضح است:قلبم را می خواهند. می گویم: ماکروآدنوما خوش خیم.

 به هم چشمک می زنند. زن با تعارف کردن یک بیسکوئیت جو همدردیاش را نشان

می دهد. بعد از عمل با هواپیما برمیگردم شهر خودم. بی حال اما هنوز هوشیار در برابر خطرات در راه.



ازتوجهتان سپاسگزارم. نگاه های خیره آدرنالیزهتان قابل احترام است. حق دارید بترسید.متاسفم.

من می نشینم اینجا توی اتاق پذیرایی خانه ام و فکر می کنم ببینم باید به شما چه بگویم.

بله

امیدی نیست اما یادتان باشد که بعضی تومرها خوش خیم اند _ بعضی از بمب ها فیوزشان تقلبیست و بعضی از بیماران قلبی هم حالشان خود به خود خوب می شود.

 

برای تغییر دادن زندگیتان فرصت دارید...

نظرات 3 + ارسال نظر
محسن باقرلو جمعه 28 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:50 ب.ظ

برای پست استارتر باحال بود پسرخاله جان ...
لینکتان کردیم که ممبعد مرتب بخوانیمتان قربان جان !

حمید شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:48 ب.ظ http://abrechandzelee.blogsky.com/

- توی این هواپیما بیشتر از یک بمب هست...توی این هواپیما که تصادفی مسافرش شدیم هفت میلیارد بمب هست...دقیقا همینقدر...اینو توو روزنامه هایی که آمار دنیارو مینویسن خوندم...

- خیلی بهتر از چیزی بود که انتظار داشتم...امیدوارم همینجوری که خوب شروع کردی خوب ادامه بدیش...

سعی می کنم نا امیدت نکنم

رامین یکشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:01 ب.ظ

تبریک ...
نمیدونم هدفت نوشتن یک داستان بوده یافقط یک دل نوشته اس ولی اگه هدف نوشتن داستان بوده به نظر من با کمی وسواس در تصویر سازیه موقعیت ها و با کمی دقت در شخصیت پردازی راوی این داستان می تونه یک short short story کامل باشه ولی در کل موافقم که برای شروع وبلاگت کار خوبی بود .
تبریک مهدی صالحی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد