ننه صنوبر الان هشتاد سالو دیگه رد کرده اما برای تامین زندگیش مجبور هر روز با چشایی که باید الان دیگه محبت ببینه نقاشی کنه و بره بساطشو تو محله امام زاده حسن پهن کنه تو این سرمای استخون ترکون که همه بخاری منزلشونو بقل کردن و سه تا پتو روش.
آخه از کجا بگم به خدا نمیتونم درد مردم پائین شهر ببینم صدام درنیاد دستم خالیه دلم خون
وقتی ننه صنوبرارو گوشه ی خیابونا میبینم غم زندگیه خودمو فراموش میکنم و یاد شعر رضا صادقی میفتم که میگه
یکی تا خرخره سیره یکی به یه لقمه گیره یکی تو پیری پر از شور یکی تو جوانی پیره
عده ای غرق خیالن عده ای مست وصالن عده ای اون بالا بالا عده ای تو قعر چالن
به یه عده عشق حرامه به یه عده پاک و طاهر قهقه همه بلنده ولی باور کن به ظاهر
چند روز پیش دخترخالم که میشه مادر علی ربیعی دوست داشتنی اومده بود خونمون.
میگفت بالاخره بعد از چند سال دکتر جراح داش علی رو پیدا کرده و با هزار بدبختی ازش برای امروز وقت عمل گرفته.
راستشو بخواین نمیدونم خوشحال باشم یا ناراحت از طرفی خوشحالم چون بعد از چند سال انتظار
عملش میکنن و از طرفی ناراحت و نگرانم چون عمل خیلی سختیه دلم مثل سیر و سرکه میجوشه
از وقتی این خبرو شنیدم رفتم تو کما.
خدایا به بزرگیو مهربونیت قسم من که پیشت آبروی زیادی برام نمونده اما اگه یه ذره پیشت آبرو دارم
ازت تمنا دارم داداش کوچولومو صحیح و سالم از اتاق عمل خارج کن
من باور دارم علی ربیعی در آینده ی نزدیک یکی از نخبه های علمی کشور خواهد شد
به امید اون روز
فرمانده ی عشاق دل آگاه حسین است بی راهه مرو ساده ترین راه حسین است
از مردم گمراه جهان راه مجوئید نزدیکترین راه به الله حسین است
نگران این نباش که کی و چطور میمیری چون دست خودت نیست
نگران این باش که چطور زندگی میکنی چون دست خودته