برام از لالایی بگو صدای بابایی بگو از باقالی فروش خسته با گاری بگو
از بازی های رویایی آتاری بگو از قرقروتای شور بازاری بگو
از دایی ها که کوچیکارو کول میکنن از اون شیشه ها که با توپ خورد میشدن
از جوجه رنگی دوچرخه زنگی دست کثیف بعد رد خط زنجیر
از اون گوریلی که با آدما تورگی بود از اون پلنگی که نمی کشت و صورتی بود
نگفتی چشام قرار نم بگیره نگفتی دلم قرار غم بگیره
قرار لباس تنم خونم پاشیده بشه روش نگفتی آرزوهام قرار شاشیده بشه توش
سوال می کردم گفتی کتک می خوای حتما زمین خوردم کمک خواستم گفتی کمک میاد بعدا
بهم جرات دادی تو دادی بال به من از قصد گفتی مخ و سرتو به کار بزن حتما
حرف زدن یادم دادی خاک پاتم مش کریم نگفتی یه روز باید لال بشم از ترس